خودمونی!

همه چی!

خودمونی!

همه چی!

تولد یک کهکشان

تولد یک کهکشان


 



این عکس نشون می ده که چه طور یه کهکشان بزرگ شکل می گیره:"با گردهمایی چند کهکشان کوچک تر که جرم – و در نتیجه ستاره های – کم تری داره" ؛ دانشمندا فکر می کنن این همون راهی بوده که کهکشان های جهان جوان رو بزرگ می کرده. MRC 1138-262 یا "تار عنکبوت" اسمیه که به این کهکشان رادیویی* دادن؛ در جنوب صورت فلکی "مار آبی"(=Hydra) قرار داره و از بزرگ ترین کهکشان های شناخته شده است. این عکس در واقع تعدادی کهکشان ماهواره ای شکل رو به ما نشون می ده که محل تشکیل ستاره ها هستن و نقش مهمی رو در فرآیند شکل گیری "تار عنکبوت" ما ایفا می کنن.


*یه کهکشان رادیوئی مثل این، بیش تر انرژیش رو به صورت امواجی با طول موج بلند (طول موج رادیویی) ساطع می کنه و کم ترش رو هم به صورت امواج نور مرئی.


خصوصیت قابل توجه کهکشان "تار عنکبوت" حضور کهکشان های کوچک و باریک و در نتیجه کم نوره که در حال یکی شدن هستن. پیچیدگی و انبوه بودن کهکشان های کوچک تائیدیست بر یه نظریه (توجه! این نظریه "قبل از گرفته شدن عکس" از یه عقل سلیم ساطع شده!) اون نظریه هم می گفته که کهکشان ها به صورت سلسله مراتبی شکل می گیرن.


طبق این نظریه ابتدا ساختار های کوچک شکل می گیرن و از پیوند و یا تجمعشون ساختار های بزرگ تر به وجود میان؛ مثلا یه کهکشان بزرگ از پیوند کوچک ها و یه خوشه ی کهکشانی از تجمع چندین کهکشان ساخته می شه. هم چنین کهکشان های رادیویی قوی نشون می دن که سیستم های ستاره ای کوچک تر با هم یکی شده و کهکشان های غول پیکری رو - که در مرکز خوشه ها ی کهکشانی همسایه ی ماست - شکل می دن.


این تار عنکبوت حدود 000 000 600 10 (ده میلیارد و ششصد میلیون) سال نوری از ما فاصله داره و به همین دلیل سال هایی رو به ما نشون می ده که جهان در حال شکل گیریه؛ فقط (!)000 000 000 3 (سه میلیارد) سال نوری پس از مهبانگ(=BIGBANG) *


*با یه حساب سر انگشتی سن جهان می شه 13.6میلیارد سال نوری؟!.......توصیه می کنم در مورد سن جهان خیلی فکر نکنین! چون هر کسی یه چیزی می گه!!!


یه توضیح هم برای مبتدی ها! : 1.سال نوری: مسافتی که نور با سرعت 300000 کیلومتر بر ثانیه در یه سال طی می کنه 2. ما زمان گذشته ی اجرام آسمانی رو می بینیم! چون فاصله ی اونا با ما زیاده و تا نورشون به چشم ما برسه سال ها طول می کشه (البته منظورم بیش تر خارج ار منظومه ی شمسیه). مثلا نزدیک ترین ستاره به ما (بعد از خورشید)  آلفا قنطورس نام داره که چهار سال نوری از ما دوره؛ پس ما وضعیت چهار سال پیش اونو می بینیم (البته ما که نمی بینیم! اون هایی که در نیم کره ی جنوبی زمین هستن می بینن!). در مورد خورشید حدود هشت دقیقه فاصله است و این کهکشان هم حدود ده میلیارد و ششصد سال نوری اون طرف تره!! پس ما از زمان حالش بی خبریم و فقط تولدش رو می بینیم و از اون جایی که خیلی دیر شده تبریک نمی گیم!


بد نیست بدونین که ما هر چقدر تلسکوپ های قوی تری بسازیم و باهاش نور هایی رو که از جاهای دور تری اومدن (و ضعیف تر هم هستن) شکار کنیم می تونیم وضعیت جهان رو در سال های اولیه اش ببینیم!...یعنی از هر چهار بعد فعلی فاصله گرفتیم!(هر چند اوضاع برای فاصله های روی زمین هم همین طوره اما به خاطر کم بودن فاصله ها اختلاف زمانی هم خیلی کمه و قابل درک نیست.)


البته این اتفاق(=تصادف کهکشان ها) در فاصله های نزدیک تر و در نتیجه زمان های نزدیک تر به ما هم اتفاق می افته (نظیر همون کهکشان های پست های قبل) و در آینده هم اتفاق خواهد افتاد (مثل کهکشان خودمون و آندرومدا)......و جهان در حال گسترش و رشده.....تا روزی که همه چیز از اول شروع شه...


صفویه

صَفَویان از دودمان‌های ایرانی بودند که بین سالهای ۸۸۰ تا ۱۱۱۱ خورشیدی، بر ایران و بخشی از سرزمین‌های مجاور آن فرمانروایی کردند.


شیخ صفی‌الدین اردبیلی، نیای بزرگ صفویان هشتمین نسل از تبار فیروزشاه زرین‌کلاه بود. فیروزشاه از بومیان ایرانی و کردتبار بود که در منطقه مغان نشیمن گرفته بود. زبان مادری شیخ صفی‌الدین تاتی بود و اشعار تاتی او امروزه در دست است. تاتی یکی از زبان‌های ایرانی و زبان بومی آذربایجان بوده‌است.


دودمان پادشاهی صفویه به وسیله شاه اسماعیل اول با اتکا بر پیروان طریقت تصوف علوی تأسیس شد. این پیروان که عمدتا از ایلهای ترک آناتولی بودند ,و بعداً به قزلباش‌ها ملقب شدند بر سر اعتقادات خود سالها به طرفداری از آق‌قویونلو‌ها و قراقویونلو‌ها درگیر جنگهای پیاپی با دولت عثمانی بودند. اسماعیل جوان نوه شیخ جنید، پسر شیخ صفی الدین و نوه اوزون‌حسن آق قویونلو تحت آموزش بزرگان قزلباش پرورش یافت و رهبر دینی آنان بشمار می‌آمد.



ارزش تاریخی دوره صفوی


رسیدن ایرانیان به مرزهای طبیعی خود، و در بعضی مواقع به ویژه در عهد پادشاهی شاه عباس بزرگ و نادر شاه به مرز دوران ساسانیان به ایران شکوه و جلال پیشین را باز داد. برای اروپا که جداً در معرض خطر دولت عثمانی بود، بسیار گرانبها و ارزشمند محسوب می‏شد، به نحوی که مآل اندیشان قوم در آن دیار، دولت صفوی را مایه نجات خویش و نعمتی برای خود می‏پنداشتند و به همین سبب با پیامهای دلگرم کننده خود، پادشاهان ایران را به ادامه نبرد و ستیز با عثمانی تشویق می‏کردند. بعد از عقب نشینی سلطان سلیمان قانونی از آذربایجان و تحمل تلفات سنگین سپاه عثمانی از سرما و برف و فقدان آذوقه، فرستاده ونیز در دربار عثمانی به پادشاه خود نوشت: تا آنجا که عقل سلیم گواهی می‏دهد این امر جز مشیت باری تعالی چیز دیگری نیست زیرا می‏خواهد که جهان مسیحیت را از ورطه اضمحلال نهایی رهایی بخشد .


برخی می‌پندارند تشکیل دولت صفوی زیانی بزرگ برای جهان اسلام بود، بدین معنی که با رسمی کردن تشیع، و ضعیف ساختن تسنن، یکپارچگی مذهبی سرزمین‌های اسلامی را که تا آن دوران باقی مانده بود، از میان برد و آن محیط پهناور و یگانه جغرافیایی را از میان قطع کرد و به خطر انداخت. لازم به ذکر است، پیش از این در قرن های چهارم تا ششم هجری دولت اسماعیلی فاطمیان در مصر خلافتی در مقابل خلافت عباسی تأسیس کرده بود و تا زمانی که هر دو دولت قدرتمند بودند، هیچ مشکلی در مقابله با صلیبیان نداشتند. بنا بر این قطعا این نخستین بار نبود، که یک حکومت رسمی شیعی تأسیس می‌شد. ثانیاً قدرت دولت عثمانی و توسعه پیاپی آن بدون پشتوانه فرهنگی و اجتماعی لازم صورت می‌گرفت. به طوری که علی رغم چند قرن سلطه بر یونان، بالکان و چند کشور دیگر اروپایی تنها عده کمی از مردم آن نواحی مسلمان شدند و هر چند این مطلب درست است که عثمانی بر اثر مناقشه‏های ممتد با صفویان همواره از مرزهای شرقی خود بیمناک بود و ناگزیر بخشی بزرگ از نیروی نظامی خویش را در آن جانب صرف می‏کرد و از پیشرفت و تمرکز نیرو در جبهه‏های اروپا باز می‏ماند، اما شکستهای بزرگ عثمانی در اروپا بعد از محاصره وین در سال ۱۶۸۳ میلادی و همزمان با افول و اضمحلال دولت صفوی رخ می‌دهد. در واقع عامل اصلی شکست عثمانیان نه پیدایش دو حکومت شیعه و سنی، بلکه برتری ادوات نظامی اروپاییان در قرن هجدهم و ضعف ساختارها و بنیه‌های اقتصادی و اجتماعی عثمانی نسبت به جوامع اروپاست.



دولت صفوی بنیادگذار دولتی واحد با مذهبی واحد


از نظر تاریخ ایران معاصر، دولت صفوی دارای دو ارزش اساسی و حیاتی است: نخست ایجاد ملتی واحد با مسئولیتی واحد در برابر مهاجمان و دشمنان، و نیز در مقابل گردن‌کشان و عاصیان بر حکومت مرکزی؛ دوم ایجاد ملتی دارای مذهبی خاص که بدان شناخته شده و به خاطر دفاع از همان مذهب، دشواری های بزرگ را در برابر هجومهای دو دولت نیرومند شرقی و غربی تحمل نموده‌است. در این مورد، مذهب رسمی شیعه دوازده امامی، همان کاری را انجام داد که اکنون ایدئولوژیهای سیاسی در تشکیل حکومتها می‏کنند.


به هر حال با تشکیل دولت صفوی، گذشته دیربازی از گسیختگی پیوندهای ملی ایرانیان به دست فراموشی سپرده شد و بار دیگر  از ملت ایران ملتی قائم بالذات، متحد، توانا و واجب الاحترام ساخت و ثغور آن را در ایام سلطنت شاه عباس اول به حدود امپراتوری ساسانیان رسانید.


رشته اصلی و اساسی این پیوند ملی، مذهب تشیع بود، و گرنه با وضعی که در آن ایام پیش آمده بود، هیچ عامل دیگری نمی‏توانست چنین تأثیری در بازگرداندن آن پیوند و همبستگی داشته باشد، چنانکه اهل سنت ایران که در عهد شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب زیر فشارهای سختی بودند، بقای دولت عثمانی و ضمیمه شدن ایران را به خاک آن دولت آرزو می‏کردند. دسته‏هایی از کردان سنی مذهب که تمایلی به اطاعت از یک پادشاه شیعی مذهب نداشتند، بی هیچ گونه مقاومتی و مخالفتی در قلمرو عثمانی باقی ماندند؛ و دست به دست گشتن برخی از نواحی کرد نشین میان دو دولت عثمانی و صفوی تأثیری در مذهب آنها نداشت.


باید دانست که چنین اندیشه‏ای اصلاً در دوران اسلامی امری تازه و بدیع نبود، چه پس از استقرار قطعی فرهنگ اسلامی در میان ایرانیان و سستی پذیرفتن سیاست ملی و نژادی که در سده‏های سوم و چهارم و نیمی از سده پنجم هجری صورت گرفت، سلطنت هر مسلمان اهل سنت از هر نژاد خواه ایرانی یا اَنیرانی، بی هیچ گونه مخالفت بنیادی پذیرفته می‏شد، مگر از جانب قدرت جویان رقیب، و سرّ موفقیت غلامان و قبایل گوناگون تُرک نژاد در حکومت چند صد ساله بر ایران نیز همین بود.





پادشاهان صفوی


شاه اسماعیل


شاه طهماسب اول


شاه اسماعیل دوم


سلطان محمد خدابنده


شاه عباس اول


شاه صفی


شاه عباس دوم


شاه صفی دوم


شاه سلیمان


شاه سلطان حسین


شاه طهماسب دوم


شاه عباس سوم


شاه اسماعیل سوم


شاه اسماعیل اول


تبار اسماعیل به شیخ صفی الدین اردبیلی می‌‌رسد و فرزند شیخ حیدر است و مادرش مارتا دختر سلطان اوزون حسن آق قویونلو و کوراکاترینا شاهزاده یونانی ترابوزان بود.



کودکی


اسماعیل در 866 ه.ش. در اردبیل دیده به جهان گشود. پدرش شیخ حیدر به همراه مریدان خود -که به دلیل بر سر داشتن کلاه قرمز رنگ قزلباش (سرخ سر) خوانده می‌شدند- به عنوان جهاد با مسیحیان چرکس به نواحی قفقاز رفتند. توسعه‌طلبی حیدر باعث شد که باشیروانشاهان وارد جنگ شود و سلطان یعقوب آق قویونلو به کمک شروانشاهان رفت و نهایتا حیدر تیر خورد و به اسارت درآمد و جان خود را در این مبارزه از دست داد و فرزندانش نیز به اسارت در آمدند. در زمان اسمعیل کودکی شیرخوار بود.


اسماعیل به همراه مادر ودو برادرش در اصطخر فارس به مدت چهار سال و نیم زندانی شدند. در این دوره سلطان یعقوب آق قویونلو مرد و بین فرزندانش رستم وبایسنقر جنگ درگرفت و رستم برای مقابله با بایسنقر، سلطان علی برادر بزرگ اسماعیل و خانواده‌اش را آزاد کرد، تا بتواند از پشتیبانی قزلباشان خانقاه اردبیل برخوردار شود. سلطان علی با شکوه فراوان وارد تبریز شد و با سپاهی از صوفیان بایسنقر را شکست داد. رستم از قدرت سلطان علی به وحشت افتاد و وی را در میانه راه تبریز و اردبیل به قتل رساند. سلطان علی برادر هفت ساله‌اش اسماعیل را به یاران صمیمی و وفادارش سپرد.


اسماعیل مدتی در پنهانی در اردبیل زیست و سپس برای امنیت بیشتر به لاهیجان رفت و نزد امیر آنجا کارکیا میرزا پناه گرفت. کارکیا میرزا على، فرمانرواى محلى لاهیجان و دیلمان، که شیعه و سید و دوستدار خاندان صفوى بود در تربیت اسماعیل خردسال اهتمام کرد. اسماعیل تا 905 ه.ق. با مراقبت‌هاى شمس الدین لاهیجى که از فضلاى آن دیار بود؛ فارسى، عربى، قرآن و مبانى و اصول شیعه امامیه را فرا گرفت. «احسن التواریخ، ص 9؛ جهانگشاى خاقان، صص 64 - 67» همچنین در این مدت، زیر نظر هفت تن از بزرگان صوفى لاهیجان فنون رزم آموخت.


بدین ترتیب اسماعیل از یک سو تحت تاثیر فرهنگ صوفیانه خانقاه شیخ صفی بود و از سوی دیگر احتمالا در گیلان با برخی آموزه‌های ایران باستان و تشیع امامی آشنا شده و این مجموعه این آموزه ها او را برای بدل شدن به یک حاکم مقتدر، فرمانده نظامی و پیشوای مذهبی آماده ساخته است.





از قیام تا پادشاهی



تصرف آذربایجان


اسماعیل سیزده ساله مدتی در اردبیل اقامت کرد و گروه کثیری از صوفیان قزلباش به ام پیوستند. او مانند پدرانش جنید و حیدر به قصد جنگ با مسیحیان گرجستان و در واقع برا ی انتقام گرفتن از «الوند بیک آق قویونلو» و شروان شاه اقدام به تدارک سپاه کرد.


اسماعیل برای گردآوری سپاه بیشتر به آناتولی( قراباغ و وان) رفت و در سال 906 ه.ق. همراه با هفت هزار سپاهی قزلباش به سمت شروان لشکر کشید. در جنگى که نزدیک قلعه گلستان روى داد، فرخ یسار با وجود بیست هزار جنگاور مغلوب و کشته شد (جهانگشاى خاقان، صص 119 و 113). اما قلعه گلستان در مقابل سپاه صوفیان به مقاومت پرداخت و بلافاصله تسلیم نشد. با این حال باکو تسلیم شد و سردار خردسال به جاى آنکه وقت خود را براى محاصره و تسخیر قلعه گلستان ضایع کند، از حوالى شروان عزیمت کرد و راه آذربایجان را پیش گرفت. در نزدیک نخجوان الوند بیگ آق قویونلو را مغلوب کرد( 907 ق / 1502 م) و خود پیروزمندانه وارد تبریز شد و سلطنت خود را با اعلام و اظهار سلطنت شیعه که به هر حال با آیین اکثریت اهل شهر مغایر بود، اعلام داشت .


وی در حالی که چهارده سال بیشتر نداشت به کمک مریدانی که سخت به او معتقد بودند در سال هشتصد و هشتاد ه.ش شاه ایران شد و سلسله خویش را به نام جدش صفی الدین "صفویه" نامید که در تاریخ ایران به دو دلیل اهمیت بسیار دارد: یکی این که این سلسله اولین سلسله کاملا مستقل ایرانی بعد از حمله اعراب به ایران (در سال ۳۲ ه.ق) بوده است یعنی پس از هشتصد سال، دوم اینکه مذهب تشیع در ایران توسط شاه اسماعیل مذهب رسمی اعلام شد و در واقع جانشین تسنن گشت.



اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی


شاه اسماعیل در اولین اقدام خود مذهب تشیع را به عنوان مذهب رسمی دولت و مملکت صفوی اعلام نمود.



ایجاد وحدت ملی


پس از سقوط ایلخانان مغول و به مدت حدود دو قرن در ایران از بلخ تا دیاربکر وضعیت ملوک الطوایفی حاکم بود. «روملو» در خصوص سال 880ه.ش./907 ه.ق. مجموعه‌ای از حکام محلی را نام می برد، که مهمترین آنها عبارت بودند از: سلطان حسین بایقرا آخرین شاه تیموریان در خراسان، بدیع الزمان میرزا در بلخ، سلطان مراد در عراق عجم، حسین کیای چلاوی در سمنان، مرادبیک بایندر در یزد و شاه اسماعیل در آذربایجان.


شاه اسماعیل با برخورداری از نیروی جان بر کف غزلباش عزم نمود، که ایران را متحد سازد. ابتدا سلطان مراد حاکم عراق عجم -که پسر سلطان یعقوب آق قویونلو بود- را در نواحی مابین همدان و بیجار شکست داد و سلطان مراد به شیراز گریخت. شاه اسماعیل او را تعقیب نمود و او از ترس به بغداد گریخت و شاه اسماعیل بدون جنگ شیراز را تصرف نمود و از آنجا به قم رفت. سپس بر حسین کیای چلاوی حاکم سمنان و فیروزکوه پس از جنگی سخت غلبه کرد. و نهایتا یزد و ابرقو را که در اختیار محمدکره بود، تصرف کرد و از شهری به شهری رفت و حکام محلی را برانداخت و یا تابع خود نمود. آنگاه در سال 887 ه.ش. (914ه.ق.) عازم عراق عرب شد و بغداد و نجف را نیز فتح نمود. بدین ترتیب او در مدت هفت سال تمام ایران بزرگ به جز برخی نواحی نظیر خراسان و ارمنستان را تصرف نمود و حکومتی واحد و مستقل را در آن برقرار ساخت و به عنوان پادشاه ایران تاجگذاری نمود.



کشورداری


شیوه کشور دارى شاه اسماعیل و ترویج مذهب شیعه احتمالا مانع تجزیه ایران آشوب زده میان دو قدرت بزرگ عثمانى و ازبک شد. وى براى تعدیل سیاستهاى افراطى سران قزلباش، صوفیان و مریدان حیدرى، علماى ایرانى و نیز جبل عامل، کوفه و بحرین را به تدوین کتابهاى فقهى در زمینه شیعه جعفرى دعوت کرد . محقق کرکى که در نشر فقه و اصول مذهب جعفرى شخصیت مهمى‏محسوب مى‏شد، از جمله آنان بود. از جمله اقدامات شاه صفوى براى تجلیل از امامان شیعه ضرب سکه با نام ائمه اثنى عشرى  قرار دادن نام 12 امام معصوم به عنوان سجع مهر شاهى ؛ تعمیر و توسعه آرامگاه امامان در شهرهاى عراق و مشهد و نیز ایجاد ساختمان مقبره براى امام زاده‏ها در شهرهاى ایران  و طرح آب رسانى از فرات به نجف بود.


شاه اسماعیل کلیه وظایف ادارى و کشورى را به ایرانیانى سپرد، که در اعتقادشان به تشیع جاى شک و شبهه نبود و بسیارى از آنان پیشینه طولانى در کارهاى دیوانى داشتند. نامدارترین رجال او عبارت بودند از: امیر زکریا تبریزى، محمود خان دیلمى، قاضى شمس الدین لاهیجانى، امیر نجم رشتى، امیر نجم ثانى، میر سید شریف شیرازى و شمس الدین اصفهانى« لب التواریخ، صص 394 - 407».


شاه اسماعیل به رسوم و آیینهاى مذهبى و ملى بسیار علاقه نشان مى‏داد و به ایجاد آبادانى و بناهاى یادبود اهتمام داشت. مهمترین آثارى که از دوران وى به یادگار مانده، عبارتند از 4 بازار دور میدان قدیم اصفهان؛ مدرسه ‏هارونیه و بقعه امام زاده هارون در اصفهان. وى بناهاى یادبودى هم در اوجان فارس و شیراز و آبادانى و ساختمانهاى متعددى در خوى و تبریز بنیاد کرد.



جنگ با دشمنان خارجی


شاه اسماعیل که به سختی با مذهب تسنن دشمنی میکرد تبریز را به پایتختی برگزید و در همان سال تاجگذاری به جنگ قوم ازبک رفت (این قوم در شمال شرق ایران در ازبکستان فعلی ساکن بوده و هرگاه که فرصتی به دست می‌‌آورند به خاک ایران تجاوز میکردند). در این جنگ که در حوالی مرو رخ داد ۱۷۰۰۰ ایرانی توانستند ۲۸۰۰۰سپاهی ازبک را درهم کوفته و فرمانروای آنان به نام محمد شیبانی که قصد فرار داشت را دستگیر و مقتول سازند که شاه ایران نیز از کاسه سر او جام شراب ساخت!


اما در همین هنگام با یورش عثمانی ها مواجه شد. خلیفه عثمانی به نام سلطان سلیم که شیعیان را کافر میدانست و خود را نیز خلیفه تمامی مسلمانان جهان می‌‌خواند به قصد اشغال کامل ایران به این کشور لشکرکشی کرد. شاه اسماعیل به قصد دفع حمله عثمانیان به غرب لشکر کشید و در نبرد چالدران (۸۹۳ ه.ش) آنچنان دلیرانه جنگید که علی رغم شکست خوردن، نبرد او در زمره نبردهای بزرگ تاریخ و از افتخارات ایرانیان محسوب می‌شود. در این جنگ ۲۹۰۰۰ سرباز ایرانی که تنها از سلاحهای سرد مانند شمشیر و نیزه استفاده میکردند در برابر سپاه دویست هزار نفری عثمانی که مجهز به توپ و تفنگ بود به سختی ایستادگی کرده و کشتار زیادی از دشمن به عمل آوردند و از ایشان تنها ۲۰۰۰ نفر زنده ماندند اما حتی یک نفر اسیر هم ندادند. ترکان عثمانی در این جنگ قسمت بزرگی از آذربایجان را به اشغال خود در آورند که تا زمان شاه عباس کبیر ادامه داشت. (البته پس از شاه اسماعیل نیز آنان هرگاه که فرصتی بدست می‌‌آوردند به ایران حمله میکردند و اختلافات مرزی و مذهبی دو کشور تا زمان سقوط امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول طول کشید.)


شاه اسماعیل توانست در مدتی کوتاه با تدابیر جنگی و نیز با خشونت هایی که به کار میبرد ایران را متحد کرده و در برابر هجوم دشمنان داخلی و خارجی بخصوص ازبکان و عثمانی ها که از شرق و غرب به ایران حمله میکردند به خوبی مقاومت کند.



سروده‌های شاه اسماعیل


وی مردی بسیار زیبا و خوش اندام بود، اشعار صوفیانه به ترکی آذربایجانی میگفت که تا به امروز نیز این اشعار باقیمانده است. مانند شعر زیر که وی آن را قبل از جنگ برای سلطان عثمانی فرستاد و سلطان نیز پس از خاتمه جنگ شعری به فارسی گفت و به عنوان پاسخ به شاه ایران داد. ترجمه فارسی شعر شاه اسماعیل از این قرار است:


من به مرشد خویش به چشم جوهر و ذات وجود می‌‌نگرم،


و خویشتن را در راه او قربانی میکنم،


من دیروز به دنیا آمده ام و امروز خواهم مرد،


بیا، اگر تو میخواهی بمیری، این پهنگاه مرگ است...



مرگ شاه اسماعیل


سلطان سلیمان اول که در فتح تبریز موفق شده بود که همسر محبوب شاه اسماعیل را به اسارت در آورد پس از خروج از ایران وی را گروگان گرفت و برای آزادی وی از شاه امتیازات کلانی خواست. اما اسماعیل آن خواسته‌ها را نپذیرفته و آنچنان که گفته شده از دوری همسر خویش در سن سی و پنج سالگی دق کرد و درگذشت.


شاه عباس بزرگ


شاه عباس بزرگ یا شاه عباس اولنامدارترین شهریار دوران صفوی و حتی پس از اسلام فرزند سلطان محمد خدابنده و پنجمین شاه از دودمان صفوی بر ایران به مدت بیش از ۴۲ سال با اقتدار آمیخته با استبداد شهریاری نمود.


زاده : ۱ رمضان ۹۷۸ هجری قمری؛ برابر با ۱۵۷۱ میلادی


زادگاه : هرات 


تاج گذاری : ۹۸۹ هجری قمری


مکان تاج گذاری : شهر هرات در ایالت خراسان (اکنون در افغانستان)


درگذشت : ۲۴ جمادی‌الاول سال ۱۰۳۸ هجری قمری؛ برابر با ۱۶۲۹ میلادی


مکان درگذشت : اشرف (بهشهر کنونی در استان مازندران)


جانشین : شاه صفی (سام میرزا پسر صفی میرزا)


کودکی شاه عباس


در کودکی به عباس میرزا معروف بود و والی هرات بود؛ شاه اسماعیل دوم صفوی که مردی خشن و نا نجیب بود؛ همانند دیگر برادر زادگان و برادران فرمان قتل او و پدرش ( سلطان محمد خدابنده ) را صادر کرده بود ولی این امر وقتی که شاه اسماعیل دوم به قتل رسید کان لم یکن باقی ماند.



تاج گذاری شاه عباس در ۱۴ سالگی


نوشتار اصلی: آغاز پادشاهی شاه عباس اول


سپس وی به یاری علیقلی خان شاملو در خراسان تاج گذاری کرد و حکومت خراسان در زمان شهریاری پدرش در دست وی بود تا آنکه مرشد قلی خان استاجلو با غلبه بر علیقلی و با مساعدت های خویش؛ قزوین را فتح نمود و در آن شهر عباس میرزا در سن ۱۸ سالگی به تخت سلطنت ایران نشست و پدر او را خلع نمودند و به زندان روانه ساختند. شاه عباس همانند بسیاری از شاهان در ابتدای کار ۱۸ نفر از سران قزلباش را به بهانه خونخواهی کشت و پس از آن مرشد فلی خان را نیز به همین سرنوشت دچار ساخت.



صلح موقت با سلطان عثمانی


ترکان عثمانی که با استفاده از آشفتگی پس از شاه اسماعیل به خاک ایران دست اندازی نمودند و نواحی ارزروم؛ عراق عرب؛ کردستان؛ ارمنستان؛ گرجستان؛ بخش هایی از آذربایجان و حتی لرستان را تحت سیطره خویش در آوردند؛ به مصلحت شاه عباس در آن هنگام؛ ایران شرایط آنها را پذیرفت. سپس شاه عباس صفوی با استفاده از فرصت پیش آمده اوضاع آشفته ایران را سر و سامان داد.



برادران شرلی


در سال ۱۰۰۰ هجری قمری پایتخت را به اصفهان منتقل کرد و ولایلت شرقی را نظم و آرامش داد و در سال ۱۰۰۷ هجری قمری در قزوین با آنتونی و رابرت شرلی مواجه گشت و از وجود آنان برای تجهیز و ایجاد نظم قشون ایران استفاده کرد و نیز توسط آن ها روابط ایران و ممالک اروپایی را با داشتن یک وجه مشترک و آن دشمنی با عثمانی گسترش داد. در مقابل قزلباش ها گروهی از ترکان به نام  شاهسون را به وجود آورد و با گسترش ایل آنها؛ سعی به تضعیف قزلباش ها نهاد. برادران شرلی را به کمک الله وردی خان گماشت تا توپخانه و اسلحه خانه قدرتمند بسازند.


تا آنکه در سال ۱۰۰۷ به عثمانی تاختند و تبریز و ایروان و شکی را از آنها ستاندند



اقدامات شاه عباس در جهت آبادانی ایران



اصفهان


دشمنی ایران و عثمانی به نفع اصفهان تمام شد و اصفهان باید بسیار خوش وقت بوده باشد تا شاه عباس سبب خیر در آن شهر که قرن ها مورد توجه نبود؛ شد. میدان نقش جهان، مسجد شاه، عالی قاپو، بخش هایی از عمارت چهل ستون، چهارباغ ، پل های رود زاینده رود، کانال کشی آب های کوه کوهرنگ به سمت زاینده رود از آثار نیک اوست. اگرچه نزدیک به نیم هزاره از زمان او گذشته است ولی هنوز اصفهان به بناهای فرهنگی و هنر عصر صفوی می بالد چنانچه که امروزه  پایتخت فرهنگی دنیای اسلام  گشته است.



مشهد


شاه عباس همانطور که بسیاری از جهانگردان و مورخین اظهار داشته‌اند فردی وطن پرست بود، برای همین و برای آنکه فرهنگ زیارت را در بین مردم قرار دهد، در سال ۱۰۰۹ پیاده عزم مشهد کرد و به دستور وی فقط ۹۹۹ کاروانسرا در آن سال و تعداد بسیار بیشتر در سال های پس از آن احداث گردید. وی مشهد را به طور رسمی «شهر مقدس ایران» قرار داد تا آنکه مردم به زیارت امام هشتم شیعیان بروند و از رنج و مشقت های سفر حج و سخت گیری های حکام ولایات عثمانی دیگر خبری نباشد.



مازندران


دیگر سرزمین خوش وقت مازندران است؛ زیرا شاه عباس همیشه به اینکه از طرف مادری مازندرانی بود افتخار می ورزید؛ مادر او از اهالی ساری  و یا به روایت برخی، از اهالی اشرف  بود. بدین سان شاه عباس در سال ۱۰۳۲ شهر اشرف ( بهشهر امروزی ) را به وجود آورد و عمارت های کلاه فرنگی و بناهای زیبای عباسی را به وجود آورد و شاه که فردی گردشگر بود همیشه به آن جا برای شکار می رفت. در سال ۱۰۳۳ نیز شهر فرح آباد را احداث کرد و آن را مرکز حکومت مازندران کرد - تا پیش از آن بارفروش ( بابل امروزی ) مرکز مازندران بود - و برای آن شهر کوشش بسیار نهاد - که بدبختانه آن شهر و ساری در هجوم روس های وحشی در دوران پطر کبیر در آتش خاکستر شد و ساری باری دیگر مرکز ایالت مازندران گشت- شاه عباس از جاجرم در خراسان تا دشت مغان در اردبیل شاهراهی ایجاد کرد تا به وسیله آن مازندران به رونق سابق بازگردد. همچنین دیواری عظیم در نزدیکی بندر گز ایجاد کرد تا بوسیله آن مازندران از هجوم ترکمن ها در آرامش بسر برد؛ پیتر دلاواله در سفرنامه خویش از فرهنگ و تمدنی در مازندران وصف می‌کند که تا به آن زمان در هیچ کجای دنیا نظیر آن را ندیده بود.



سایر نواحی ایران


وی راه‌ها را ایمن ساخت و همچنین برای تعمیر و احداث راه‌های جدید همت گماشت؛ گرجی ها و ارامنه را که در جنگ گرجستان به اسارت گرفت اختیار داد تا آزادانه در فرح آباد زندگی کنند و همچنین در کنار اصفهان زمین به آنها داد و آنها شهر جلفا را ساختند؛ بندر گمرون (گامرون) را در سال ۱۰۲۳ و جزیره هرمز را به سال ۱۰۳۱ از تصرف هلندی ها خارج ساخت.



اقدامات فرهنگی شاه عباس


او به شعر و نقاشی و موسیقی و معماری توجه داشت؛ و به علما و هنرمندان علاقه می ورزید. ملاصدرا؛ میرداماد؛ میرفندرسکی؛ شیخ بهایی و ... از فاضلان عهد وی بودند. شاه عباس مردی دیندار بود و به ویژه به علی (ع) سخت ارادت مورزید. گویند نسبت به رعایا و زیر دستان مهربان بود. فرهنگ معماری هنوز نیز متاثر از آن دوره می‌باشد.



اقدامات او در پیشبرد تجارت با دول اروپایی


شاه عباس با خردمندی رقابتی بین مملکت های اروپایی در سواحل خلیج فارس ایجاد کرد تا به وسیله آن دولت دیگر نتواند فرمانروای آنجا گردد و نیز به این وسیله بود که دست پرتغالی ها را از بندر عباس کوتاه کرد؛ نه فقط آنتونی شرلی را با حسینعلی بیک راهی اروپا کرد که هیچ نتیجه نداد و آنتونی شرلی به فیلیپ سوم پناه برد، بلکه بعد از آن رابرت شرلی و سپس نقدعلی بیک را به نزد شاهان اروپا راهی کرد؛ همچنین او برخلاف اجداد خویش فقط با اهل تسنن دشمنی داشت ولی با مسیحیان و پیروان سایر ادیان با گرمی برخورد می کرد و آنها را در انتخاب اسلام آزاد می گذاشت و اگرچه بسیاری در زمان او اسلام آوردند دلیل بر آن نیست که با زور به این کار مبادرت می ورزید.


نام گذاری شرکت ها


Apple


میوه مورد علاقه استیو جابز مؤسس و بنیانگذار شرکت اپل، سیب بود و بنابراین اسم شرکتش را نیز اپل (به معنی سیب ) گذاشت.


 


Google


گوگل در ریاضی نام عدد بزرگی است که تشکیل شده است از عدد یک با صد تا صفر جلوی آن. مؤسسین سایت و موتور جستجوی گوگل به شوخی ادعا می‌کنند که این موتور جستجو می‌تواند این تعداد اطلاعات (یعنی یک گوگل اطلاعات ) را مورد پردازش قرار دهد.


 


HP


این شرکت معظم  توسط دو نفر بنام های بیل هیولت و دیو پاکارد تأسیس شد. این دو نفر برای اینکه شرکت هیولد پاکارد یا پاکارد هیولت نامیده شود مجبور  به استفاده از روش قدیمی شیر  یا خط شدند و نتیجه هیولد پاکارد از آب در آمد.


Microsoft


MICROcomputer SOFTwaree


نام شرکت ابتدا به صورت  بالا  نوشته می‌شد ولی به مرور زمان به صورت فعلی در آمد.که  مخفف  است.. دلیل نامگذاری شرکت به این اسم نیز آن است که بیل گیتس مؤسس شرکت آن را با هدف نوشتن و توسعه نرم افزارهای میکروکامپیوتر ها تأسیس کرد.


 


Oracle


مؤسس شرکت اوراکل یعنی لری الیسون و باب اوتس قبل از تأسیس شرکت روی پروژه‌ای برای CIAA  کار می‌کردند . این پروژه که اوراکل نام داشت بنا بود تا با داشتن مقادیر زیادی اطلاعات بتواند  جواب تمام سؤال‌های پرسیده شده توسط اپراتور را با مراجعه به مخزن اطلاعات بدهد. اوراکل در اساطیر یونانی الهه الهام است.. این دو نفر پس از پایان این پروژه شرکتی تأسیس کرده و آن را به همین اسم نامگذاری کردند.


 


Sony


از کلمه لاتین Sonus به معنای صدا مشتق شده است.


 


Xerox


کلمه Xer در زبان یونانی به معنای خشک است و این برای تکنولوژی کپی کردن خشک در زمانی که اکترا کپی کردن به روشهای فتوشیمیایی انجام می‌گرفت فوق العاده حائز اهمیت بود.


 


Yahoo


این کلمه برای اولین بار در کتاب سفرهای گالیور مورد استفاده قرار گرفته و به معنی شخصی است که دارای ظاهر و رفتاری زننده است . مؤسسین سایت جری یانگ و دیوید فیلو نام سایتشان را Yahoo  گذاشتند چون فکر می کردند خودشان هم  این طوری هستند.

اژدها



اژدها

ریشه واژه اژدها و (ضحاک) یکی است و صورت‌هایی دیگر چون «اژدر»، «اژدرها» و «اژدهات» دارد، به معنی «ماری است افسانه‌ای و بزرگ، با دهان فراخ و گشاد.»

اژدها یا اژدر که در زبان اوستایی «اژی» (-aži)، در زبان پهلوی ساسانی (فارسی میانه) «از» (az) و در زبان سانسکریت «اهی» (-ahi) خوانده و نامیده می‌شود، به معنی «مار یا افعی مهیب و سهمگین» است. در متون کهن ایرانی، گاه این واژه به گونة عام بکار می‌رود.

در اساطیر و ادبیات جهان


اژدها جانوری است که در کهن‌ترین سنن نماد ویرانکاری و نیز آب و آبادانی بوده است. روزگاری دراز اساطیرشناسان می‌پنداشتد که اژدها نمایشگر سَّر و انگیزه پیشرفت بشر است و سرگذشت بشر سراسر کوششی است رای رهائی یافتن از قدرت درهم شکننده اژدها.



کهنترین تصویر موجود اژدها واقع در دروازه ایشتار

رابطه میان اصل و آغاز جهان و اژدها در کیهان‌شناسی بابلیان آشکار است. در این کیهان‌شناسی، تیامات یا اژدهائی که نماد ظلمت آغازین است غالباً بصورت ماری خشمگین نموده شده و مردوک یا قهرمان خورشیدی بر آن چیره می‌شود. بدینگونه جهان روشن پدرسالاری جهان آغازین مادرشاهی را تسخیر می‌کند.



تندیس اژدها در سنگاپور

در مصر باستان اژدها رمز طغیان‌های بزرگ رود نیل بوده است و سود و زیان آن طغیان‌ها را که بارور کننده یا ویران کننده‌اند نشان می‌داده است. از اینرو اژدها غالباً هم با خداوند اُسیریس و هم با الههٔ هاتور همانند می‌شده و گاه نیز از لحاظ خیر و برکتی که داشته با اسیریس و به سبب ویرانکاریش با «ست» دشمن ازیریس یکی می‌شده است.

اژدها همیشه حیوانی نیرومند و سهمگین پنداشته شده و گاه ‐ چنانکه در چین ‐ مقدس بوده و پرستیده می‌شده است زیرا او را بخشندهٔ آب و باران می‌دانسته‌اند. در بعضی نقاط اژدها را همان تمساح دانسته و پنداشته‌اند که تمساح آورنده باران است. اقوام بسیار معتقد بودند که اژدها خدای طوفان و هوای بد و سیل و دیگر بلاهای آسمانی است و طوفان بر اژدها سوار شده موجب لغزش زمین و زمین‌لرزه می‌شود. تقریباً همه جا اژدها با شب و تاریکی و بطن مادری و آب کیهانی پیوسته و مربوط بوده است.

برخی از اژدهاهای چندسر مشهورند چون لادون که نگاهبان سیب‌های زرین هسپریدها بود. بعضی اژدهاها یا مارهای چند سر نیز شاخ‌هایی به اشکال گوناگون داشتند از قبیل اژدهای قرمز هفت سر بنام آپوکالیپس، وانی, اژدهای چینی و ژاپنی نیز چندین شاخ دارد. نزد اقوام سرخ پوست پوئبلو مار شاخدار نماد روان و روح آب بوده است، و به باور مانی شیطان یا اهریمن درآغاز بر آب‌ها فرمان می‌راند، «او همه چیز را تباه می‌کرد و ویران می‌ساخت».

آزدها تنها موجود اساطیری هست که در تمام ملل جایگاه داشته. چین ژاپن ایران مصر یونان رم شمال اروپا در کتب تاریخی از این موجود یاد شده است.

پرفوسور فرهاد عسکری محقق و فیلسوف اعتقاد دارد که این موجود در گذشته وجود داشته ولی نه به این شکل که مجسمه و روایات ذکر کرده اند.شاید بصورت موجود ( مار عظیم) مانند کنت دراکولا یا ضحاک .

در اساطیر و ادبیات ایران




رستم در حال کشتن اژدها اثر عادل عدیلی

سیمای اژدها در تاریخ اساطیری ایران، در نهایت سهمناکی، زشت‌رویی و پلشتی است. آنها از نخستین یاران اهریمن می‌باشند که آفرینش نیکوی اورمزد را آشفته می‌نمایند؛ ولی توانایی تباه آن را ندارند. اگر فدیه گران‌بهایی نثار ایزدانی همچون آناهیتا و وای می‌کنند (یشت ۵، بندهای ۲۹-۳۱ و ۴۱-۴۳ و نیز یشت ۱۵، بندهای ۱۹-۲۱). بر اساس ادبیات اوستایی، هنگامی که اورمزد نخستین سرزمین نیک خویش را می‌آفریند (ایرانویج)، آنگاه اهرمن همه تن مرگ برای تباهی آن، اژدهایی (اژدهای سرخ) را در رود دائیتی پدید می‌آورد (وندیداد ۱، بندهای ۲-۴). از سوی دیگر نیز ایزد هم با رزم‌افزارهای خود به نبرد با اژدهای زرد برمی‌خیزد تا او را نابود سازد (یسنه ۹، بند ۳۰).

بر اساس ادبیات ودایی و اوستایی، دو اژدهای ورتره و اپه اوشه (اپوش)، آبها را در دژ جادویی خود اسیر، ابران آسمانی را سترون و زمین را خشک و کویر می‌سازند؛ ولی سرانجام به دست ایزدان ایندره و تیشتر تباه می‌گردند. از دیگرسو نیز اژی دهاکه (ازدهاگ/ضحاک) و افراسیاب تورانی نشان از اژدهایان اساطیری دارند که با گذشت زمان و به هنگام تغییر ساختار ساده و نخستین (روایت اوستایی) داستان به شکل پیچیده و پویا (روایات پهلوی ساسانی و خدای نامه)، جامة نوین پادشاه انیرانی (= نا ایرانی) را بر تن می‌نشانند. خشکسالی، سترونی، زوال و مرگ، ارمغان دشخدایی آنان بر ایران می‌باشد.

پرداخت شخصیت و ویژگی‌های اژدها در روایات اساطیری چندان کامل و دقیق نیست، زیرا اسطوره تنها به آن بخش از سرگذشت زندگی یک بوده اهریمنی (یا حتی قهرمان) می‌پردازد و آن را آنچنان می‌بالاند و با شکوه و اغراق درمی‌آمیزد که برای نمایش جهان‌بینی ویژه خویش و دیگر اهداف خود نیاز دارد. اما این پرداخت در روایات حماسی (برخلاف نمونه‌های اساطیری شکل کامل‌تر و پویاتری دارد و اژدها در این داستان‌ها چهره‌های گوناگونی دارد که از میان آنها دو گونه بیش از دیگر نمونه‌ها دیده و تکرار می‌شود.

اژدها در نخستین چهره، سیمای «فرمانروای بیگانه اژدروشی» را به خود می‌پذیرد که با تازش بر ایرانشهر و چیرگی بر پادشاه این سرزمین، فرمانروایی را در دست می‌گیرد، زندگی مردمان و ستوران آنان را تباه، باران و آب را دربند و خشکی و نیاز را بر سرتاسر زمین حکمفرما می‌سازد. این فرمانروای دژکامه انیرانی با رزم‌افزار جادویی و سپند قهرمان بی‌همتایی از تبار پادشاهان نیکوی ایرانی، تباه می‌گردد. آشتی، آرامش و زیبایی ارمغان پادشاهی نیک قهرمان بر ایران زمین است. روایت کارزارهای «فریدون و ضحاک»، «اسفندیار و ارجاسب تورانی» (هر دو به نقل شاهنامه) و داستان نبرد پادشاهانی همچون «منوچهر، زو و کی خسرو با افراسیاب اژدهاوش» را می‌توان در شمار گونه‌هایی جای داد که اژدها با چهره پادشاه دژکامة انیرانی پدیدار می‌گردد.

در کنار سیمای فرمانروای بیگانه بیدادگر، اژدر در برخی دیگر از روایات حماسی اژدهاکشی چهره دیگری را نیز نمایان می‌سازد. بر پایه این داستان‌ها، او همچون «مار یا سوسمار مهیب و غول آسایی» است که توصیف تنومندی پیکر و سهمناکی کردارش با گزافه، اغراق و مقیاس‌های فرابشری درمی‌آمیزد و خانه در بیشه‌های شگفت انگیز، کوهستان خشک یا آبهای شور دارد. بدین گونه او با چنگال‌هایی مرگبار و دم آهنج، بال‌هایی بزرگ و سیاه، گاه پیکری روئین‌تن و نیز با آتش سوزانی در کام خود به سوی مردمان و ستوران آنها می‌تازد و آنان را می‌اوبارد (= می‌بلعد). پادشاهان یا پهلوانان بزرگ ایران زمین به یاری گرز جادویی خویش به کارزار با اژدر بیم افزا برمی‌خیزند و نیروی تباهی و ویرانی را در پیکر سیاه و سهمناک اژدها سرد و خاموش می‌سازد.

روایات پیکارهای هوشنگ با دیوان مزندر و اژدهای خونین چشم (بنا بر شاهنامه)، فریدون و اژی دهاکه (بر پایه ادبیات اوستایی)، گرشاسپ با اژدهای شاخدار، دیو آبزی گندرو (بنا بر متون اوستایی) و ازدهاگ (بر پایه ادبیات پهلوی)، سام با اژدهای کشف رود (بر پایه شاهنامه)، رستم و اسفندیار با اژدران سهمگین خان سوم هفت‌خان (بنا بر شاهنامه) و سرانجام داستان کارزار رستم با اژدهای روئین‌تن مشرق‌زمین را می‌توان در شمار گونه‌هایی جای داد که اژدها با چهره یک «جانور زهرآگین آتشین دم غول آسا» پدیدار می‌گردد.

اما در روایات تاریخی - افسانه‌ای ایران زمین، اژدهایان آتشین دم جای خود را به جانوران زیانکار و ددان اژدروشی می‌دهند که بیشه‌های ایرانشهر یا دشت‌های سرزمین‌های همجوار را با پلیدی و مرگ می‌آلایند. بیشتر این ددان که در دامنة کوه‌های بلند، بن دریاهای ژرف یا بیشه‌های شگفت انگیز خانه دارند، مردان را می‌درند و زنان و دختران پادشاه و بستگان او را می‌ربایند و از آن خود می‌سازند. در این گونه روایات با تباهی مردمان، ستوران، پدیده‌های نیکوی گیتی یا مرگ همسر یا دختر زیبارویی شاه به دست ددان اژدهافش، پهلوانانی همچون رستم (در روایات ماندایی و عامیانه)، گشتاسب ، اسفندیار (در روایت عجائب المخلوقات طوسی)، اسکندر مقدونی ، اردشیر بابکان ، بهرام گور و بهرام چوبین به کارزار بر می‌خیزد و آنها را تباه می‌سازند.

برای بررسی بهتر و ژرف تر جهان بینی، درون مایه و ساختارهای درونی و برونی داستان اژدهاکشی در ادبیات کهن ایران و روند دگرگونی آن در درازنای زمان، روایات گوناگون این داستان را می‌توان در چهار گونة بنیادی «اساطیری»، «حماسی»، «تاریخی - افسانه‌ای» و «قصه‌های عامیانه (فولکلوریک)» دسته‌بندی کرد. زیرا انگاره و بن‌مایه‌های باستانی هریک از گونه‌ها دارای ساختار همانند و همگونی است و ردپای آئین‌های یکسانی در پس روایات گوناگون هر یک از این گونه‌های چهارگانه دیده می‌شود. از سوی دیگر، با نمادزدایی و بررسی روایات وابسته به یکی از گروه‌ها، می‌توان کارکردهای آئینی و بنیان‌های دینی همسانی را دید که تنها از آن روایات یکی از گونه‌ها است؛ به شکلی که داستان‌های گروه‌های دیگر از آن بی‌بهره‌اند. از این رو، گرچه می‌توان همگونی بسیاری را میان روایات گوناگون داستان اژدهاکشی دید؛ ولی برای بررسی بهتر ساختارهای درونی و برونی داستان، می‌باید پس از دسته‌بندی هریک از روایات در یکی از گروه‌های چهارگانه، به بررسی انگاره‌ها و بن مایه‌های کهن و نیز آئین‌های وابسته به آن پرداخت که در پس لایه‌های نوین داستان پنهان هستند.

  نگاهى به اژدها در اسطوره‌های ایرانی

واژهٔ «اژدها» که در فارسى صورت هایى دیگری چون اژدر، اژدرها و اژدهاک دارد به معنى «مارى باشد بس بزرگ، با دهان فراخ و گشاده و کنایه از مردم شجاع و قهرآلود هم هست و رایت و سر عَلم را نیز گویند و پادشاه ظالم و ضحاک ماران را هم گفته‌اند» (1) و لقب ضحاک نیز هست؛ چنان‌که «خاقانى» گوید:

در دل غم اژدها نیارم / کافریدونى درفش دارم

و نیز «اژدها» نوعى آتش بازى است، «وحید» در تعریف آتش باز گوید:

چون آن پر فسون برد افسون به کار/ زدم اژدها ریخت تخم بهار

«حکیم اسدى» در تعریف «اژدها» گوید:

سرش پیسه، از موى چون کوه تن

چو دودش دم و همچو دوزخ، دهن 

دو چشم کبودش فروزان ز تاب چو دو آینه، از تف آفتاب زبانش چو دیو سیه، سرنگون

که در دم ز غازى سر آرد برون  

ز دنبال او، دشت هر جاى جوى بهر جوى در، رودى از زهر اوى چو بر کوه سودى، تن سنگ رنگ به فرسنگ رفتى چکاچاک سنگ (2)



در «فرهنگ جهانگیرى» آمده است که اژدها چهار معنى دارد:

«اول: مارى باشد بس بزرگ و عظیم‌الجثه و آن را به سبب عظم جثه به صیغه جمع آورده‌اند.

دوم: شجاع و دلاور و خشمگین بود:

شه چو بر رهگذر بلا را دید/ اژدها شد چو اژدها را دید

سوم: حکیم فردوسى در شاهنامه به معنى پادشاهان ظالم عمومن، و به معنى ضحاک خصوصا، آورد، چنان‌که گفته:

بدانست کان خانه اژدهاست / که جاى بزرگى و جاى بلاست

چهارم: علم اژدها پیکر را نامند، سیف اسفرنگى راست:

در سایه اژدها رایت / روید به دل گیاه ارقم» (3)


«اژى» در اوستا و «اهى» در سنسکریت به معنى مار است که گاهى با صفت «اودر و تهراس» (Udaro-thrasa) آورده شده، یعنى «به روى شکم رونده»، و گاهى با صفت «زودْ خزنده و تندْ رونده یا چست و چابک». در گزارش پهلوى اوستا (=زند) اژی، «شپاک» شده و در توضیح آمده: مار شپاک. همین واژه در فارسی، «شیبا» شده است؛ چنان‌که «فخرالدین گرگانى» در منظومه‌ى «ویس و رامین» گوید:

سر دیوار او پر مار شیبا / جهان از زخم آنها ناشکیبا

«اژی» در اوستا چندین بار با واژه «دهاک» آمده است و ترکیب «اژى دهاک» همان است که در استوره‌های ایرانى «ضحاک» شده است و به معنى مار و اژدها نیز به کار رفته است و در فارسى درى «اژدهاک»، هم به معنى اژدها و هم به معنى ضحاک آمده است. «عبدالقادر نائینى» گفته:

جمشید تاجدار به یک اره سر برید / ده آک اژدهاک، اسیر دو مار کرد

و «اژى‌دهاک»، ترکیبى است از «اژی» + «دهاک»: به معنى «اژدهاى نیش‌زننده و گزند رساننده» و بنابراین آن چه در برهان آمده همان «ضحاک ماران» است؛ و از آن جا که این کلمه با خوى ستمکارانه اژى‌دهاک یا ضحاک به خوبى سازگار است، بر وى نیز نهاده شده است.

اژدها در اوستا از آفریده‌های اهریمنى است که پس از آن که اهورامزدا نخستین کشور را– که «آریاویج» بود– آفرید، اهریمن نیز اژى (:مار) را بیافرید که موجودى بسیار قوى‌پنجه و گزندآور بود و فریدون او را کشت: «فریدون، کسى که زد (=کشت) اژدهاى سه پوزه، سه کله، شش چشم، هزار چستى، دارنده دیو دروغ، زورمندترین دروغى که اهریمن ساخت بر ضد جهان خاکى از براى مرگ جهان راستى...» (4)

در «ریگ ودا»، این جانور سه پوزه، سه کله، شش چشم و با هزار چستى و چالاکى به صورت موجودى سه سر درمى‌آید که به دست «ایندره» (Indra) کشته مى‌شود. «جى.سى. کویاجى» (J.C. Coyajee) مى‌نویسد:

«در ایران باستان، افسانه‌هاى بدیعى درباره‌ى اژدها وجود داشته است. آیین نبرد میان اهى (Ahi) با وریتره (Varitra) و با ایندره به شکل گسترده‌ای در میان قوم های هندوایرانى رایج بوده، اما در حالى که در سرزمین هایى چون هند، چین و بابل اژدها نماد خشکسالى و تاریکى و سیل هاى ویرانگر بود، در ایران مظهر شرارت و رذیلت هاى اخلاقى به شمار مى رفت. در اوستا، داستان هاى فراوان درباره‌ى اژدها وجود دارد که به آسانى مى‌توانسته‌اند آن ها را به یک شخصیت تاریخى که مورد تنفر بوده و نامى همانند اژى‌دهاک داشته، نسبت دهند...» (5)

بنا به عقیده‌ى «کریستین سن»، افسانهٔ ضحاک و فریدون، که بر او چیره مى‌شود، مانند داستان جم، به عصر هندوایرانى مى‌رسد. گرشاسپ نیز اژدهاى شاخ دار را– که قاتل برادرش بود– بزد، او که اسبان و مردان را مى‌اوبارید، اژدهاى زهرآگین زردگون/ که از او زهر بر هوا مى‌پاشید/ زهر زرد به بالاى یک ارش/ که بر پشت او گرشاسپ، به نیمروز/ خورشت خود را در دیگى آهنین پخت،/ آن زیانکار، از گرما تفته/ و از زیر دیگ برجست آب جوشان فروریخت/ گرشاسپ نریمان هراسید/ خود را به کنار کشید. (6)


از جانور شاخ دارى که به دست «گرشاسپ» کشته مى‌شود، در «زامیادیشت» نیز سخن رفته است. در بخش بیستم کتاب «صد در» از اژدهاى بسیار بزرگى سخن مى‌رود که اسب و آدم و دیگر جان داران را، با نفس، مى کشد و فرو مى‌برد و گرشاسپ آن را مى‌کشد و مردم را از گزندش رهایى مى‌بخشد.

«آن چه مسلم است، این است که از اژى‌دهاک در اوستا به عنوان «شاه» ذکر نرفته است، بلکه از او به عنوان اژدهایى که به نابود کردن مردم و آن چه بر زمین است، آمده و به عنوان قوى‌ترین دروغى که اهریمن بر ضد جهان مادى آفریده، یاد شده است. البته، این اژدهاى اوستا قادر است، مانند مردم، ایزدان را نیایش کند، براى آن ها قربانى کند و از ایشان پیروزى در نبرد را بخواهد؛ ولى در اوستاى موجود سخنى از نشستن او به جاى جمشید و حتی سخنى از این نیست که او فرمان رواى جهان بوده و فریدون سلطنت را از دست او به در آورده است...» (7)

مى‌توان گمان برد که ضحاک، در اوستا، دقیقا اژدهاى هولناکی است که مانند برابر خود در وداها، «ویشوه روپه» (Visvarupa) سه سر، گاوها را مى‌دزدد؛ اما در ادبیات پهلوى، او مردى است تازى که به ایران مى‌تازد، بر جمشید چیره مى‌شود و پس از هزار سال سلطنت بد، سرانجام از فریدون شکست مى‌خورد و به دست وى در کوه دماوند زندانى مى‌شود و در پایان جهان از بند رها مى‌گردد و به نابودى جهان دست مى‌برد و آن گاه گرشاسپ او را از میان برمى‌دارد.

یکى از مشخصه‌های اسطوره‌های آریایى آن است که پهلوان در یکى از ماجراهاى خود با اژدها رو به رو مى‌شود و به پیکار مى‌پردازد و این امر به صورت بخشی از حماسه‌هاى پهلوانى در آمده است؛ مثلا، «ایندره» با «ورتره» (Vrtra)– که اژدهاى بازدارنده‌ى آب هاست– مى‌جنگد و گاوهاى ابر را آزاد مى‌کند. «فریدون» با اژدهاى سه سر (=ضحاک) نبرد مى‌کند و خواهران جمشید را رها مى‌سازد؛ گرشاسپ با اژدها مى‌جنگد و آب ها را آزاد مى‌کند؛ «رستم» با اژدهایى نبرد مى‌کند؛گرشاسب با اژدهایى در روم مى‌جنگد؛ اسفندیار با اژدهایى در توران زمین و اردشیر با «هفتواد» که نوعى اژدهاست مى‌جنگد...

در اسطوره‌های یونانى نیز از اژدهایى نشان مى‌یابیم به نام «اکیون» (Echion). همچنین مى‌بینیم که «کادموس»، در هنگام بناى شهر «تب»، اژدهایى را کشت و دندان هاى او را در زمین کاشت. از این دندان ها مردانى پدید آمدند که به کشتار یکدیگر پرداختند و... (8)

اژدها در افسانه‌پردازى سراسر جهان به جز چین– که در آن جا موجودى مسالمت‌جوست– نمودار نیروهاى پلید و ناپاک است. آب را از بارور کردن باز مى‌دارد و مى‌خواهد خورشید و ماه را فرو برد. بنابراین، براى این که جهان بماند، باید اژدها نابود شود. این مفهوم اسطوره‌ای اژدها به عنوان نیروى اصلى اهریمن و دشمن آفرینش، در دین ها و ادبیات گوناگون پیدا شده است؛ و به یارى دانش جانورشناسى و باستان‌شناسى و نیز حفاری هاى بى‌شمار، امروزه مى‌دانیم که اژدهایان نه تنها مفهومى اسطوره‌ای و افسانه‌اى نبودند، بلکه واقعا وجود داشتند.

سوسماران و دایناسورها، که پیش از تاریخ بودند، درست به اژدها مى‌مانستند. افسانه‌هاى اژدهایان، بازتاب تیره و تار دیدارهاى پیش از تاریخ آدمیان است با جانوران فوق طبیعى و شریر روزگار کهن که در مرداب ها زندگى مى‌کردند و تخم مى‌گذاشتند. 

در هند، «ایندرا» بود که «ورثرغن» (اژدهاکش) نام داشت. در بابل، «مردوک» بود که «تیامت» را کشت. در یونان باستان، «زئوس»– خداى برین– «تیفون» را مى‌کشد و «آپولو» اژدهاى زمین (پیتون) را و «کادموس» و «برسیوس» با اژدها نبرد مى‌کنند. در «مکاشفه یوحنا»، شرح مفصلى هست از اژدهایى که در آخرالزمان به دست «میکائیل»– فرشته‌ى مقرب– نابود خواهد شد. به او در این جا «اژدهاى بزرگ»، «مار پیر»، «دیو» و «شیطان» نام داده شده است.(9)

«مسعودى»، در «مروج الذهب»، برداشت هم‌زمانان و گذشتگان خود را از اژدها چنین بیان مى‌کند: «دریاى اقوام عجم، اژدها فراوان دارد، به دریاى روم نیز اژدها فراوان است... به دریاى حبشى و در همه خلیج‌هاى آن اژدها نیست و بیش تر در حدود دریاى اقیانوس نمودار مى‌شود.»

آن گاه تصوراتى را که قدما دربارهٔ اژدها داشتند، چنین بیان مى‌دارد: «بعضى برآنند که اژدها بادى سیاه است که در قعر دریاست و چون به هوا مى‌رسد، مانند طوفان به طرف ابرها مى‌رود. مردم چنان پندارند که مارهاى سیاه است که از دریا برآمده است. بعضى دیگر گفته‌اند اژدها جنبنده‌اى است که در قعر دریا به وجود مى‌آید و بزرگ مى‌شود و حیوانات دریا را آزار مى‌کند و خداوند، ابر و فرشتگان را مى‌فرستد تا آن را از میان حیوان دریا بیرون آرند و به شکل مارى سیاه است که برق و صدایى دارد و دم آن به هر بناى بزرگ یا درخت یا کوهى رسد، آن را در هم کوبد، گاه باشد که تنفس کند و درخت تنومند را بسوزد.»

اژدها، در ادبیات ملت های گوناگون، به معنى و نماد اقتدار، هرج و مرج، ابر، ظلم، استبداد، خشکى و بى‌بارانى، دشمن حقیقت، بت پرستى، جهل، دزدى دریایى و نیز نخستین دریا، باران و آب به کار رفته است.

اژدها هیولایى است که عموما به شکل خزنده‌اى بال دار و بزرگ توصیف مى‌شود؛ بر فرق سرش برجستگى به‌سان تاج خروس هست و چنگال هایى دهشتناک دارد و از دهانش آتش بیرون مى‌جهد. اژدها به عنوان تجسّمى از اصل شر، همچنین به عنوان غاصب و محتکر آب، همگان را مى‌ترساند و به عنوان خداى زمین و سرور دنیاى زیرزمینى و نگهبان گنجینه‌ها، مورد پرستش قرار مى‌گرفت و گاهى در برکه‌اى که درخت دانش یا حیات بر آن سایه افکنده، ساکن بود و نگهبانى آن درخت را داشت.

در افسانه‌ها آمده است که Kadmos و همراهانش اژدهایى را به آسمان پرتاب کردند که به صورت فلکى ثعبان درآمد که ستاره قطبى را در بر گرفت. (10) در فارسى نام این صورت فلکى «تنین»، «هستبهر»، یا «هشتبهر» و همان است که در

باورهاى عامیانه هندوایرانى ماه و خورشید به هنگام گرفتگى به کام او مى‌روند:

بر قمر نور پاش رویش به / چون قمر را سیه کند تنین (سنایى)

نمود اندر شمال خویش تنین / به گرد قطب دنبالش چو پرچین


اگرچه طبیعت اژدها خشن و بى‌رحم است، ولى جواهرات گوهرهاى شب‌چراغ را دوست ‌دارد و به همین جهت در بسیارى از افسانه‌ها، علاقه‌ى این موجود به گنج و حفاظت از جواهرات، دیده می‌شود، چنان‌که «عطار» گوید:

گنج معنى دارى و گنج تو جاى اژدهاست / نقش ایزد را ندارى، نقش تو نقش آزر است

چون نیست رنج پاى به گنجت درون شدن / بى رنج تب گذار در این گنج اژدها


نظامى نیز گفته است:

سپهر اژدهایى است با هفت سر / به زخمى که اندازد از مه سپر (اقبال نامه)

شد آورد شاه نظر بسته را / مهى از دم اژدها رسته را (همان)

به تیغ افسر و گاه خواهم گرفت/ بدین اژدها، ماه خواهم گرفت (شرف نامه)

گفت: مه را به اژدها دادم / کشتم از رشک، خون بها دادم (هفت پیکر)

دید دودى چو اژدهاى سیاه / سر بر آورده در گرفتن ماه (همان)

تاج مه در میان، دو شیر سیاه / چون به کام دو اژدها، یک ماه (همان)




در نزدیکی شهر دهلران در استان ایلام چشمه قیری وجود دارد که بر پایه گفته‌های مردم محلی، این چشمه، خون اژدهایی بوده که در جنگ با پهلوانی اساتیری، اسفندیار رویین‌تن، به هلاکت رسیده است.

در نزدیکی شهر قروه در استان کردستان نیز چشمه آب معدنی سرخ رنگ در کنار صخره‌ای اژدها شکل، به نام باباگورگور وجود دارد که به گفته مردم این چشمه خون این اژدها است. نیما میمندی

معبد اژدها


در ده کیلومتری جنوب شرقی گنبد سلطانیه، در نزدیکی روستای ویر، در پهنه ای مستطیل شکل در دامنه کوه دو اژدهای بیمانند و شگفت آور قرار گرفته است. این محل به نام معبد اژدها و داش کسن (سنگبر) خوانده می‌شود و مردم محل آن را به نام شیرین و فرهاد مینامند. در درون این مجموعه هنری زیبا، سه غارتاق دستکند با اندازه‌هایی مشخص در دل کوه سترگ کنده شده که پیرامون ورودی های آن را کنده کاریها و سنگبریهای زیبای و چشمنوازی جلوهای ویژه بخشیده اند. مهمترین بخش این کنده کاریها، که در نوع خود در ایران منحصر به فرد است، دو تصویر اژدهاست که در روبروی یکدیگر، با طول بیش از 5 متر، به شکل قرینه در دل سخت سنگ کنده شده اند، که در پیچ و خم های خود جهانی از اسرار نهفته دارند. پیرامون این نقش برجسته های یگانه و بیمانند، مهرابه ای زیبا و نقشدار، با طرحهای اسلیمی، گل و بوته، و مقرنس بر پیکره بیجان سنگ کنده کاری شده اند. تقارن در هرجای این نیایشگاه به چشم می‌خورد. دانشمندان و اندیشمندان ایرانشناس بر این پندارند که غارهای معبد اژدها، یکی بزرگتر در جنوب و دو تا قرینه در شرق و غرب، نخست نیایشگاه آیین مهرپرستان، میترائیسم، بوده و کاربرد آن را حتی در دوران پس از اسلام هم نگه داشته بوده است. مار در آیین مهر و اژدها در فرهنگ ایرانی، نقشی بنیادین و اثرگذار دارند. اژدها با جهت گیری خود به درون نیایشگاه، گویی خوش آمدگوی تازه واردان است.


فسیلنامه

صفحه ای مختص قاب فسیلنامه باز شد:

http://qumathic.blogsky.com/pages/

معاد

معاد در نهج البلاغه 


ویژگی‏های روز قیامت


روز قیامت، یکی از روزهای بسیار مهم وحساسی است که هر انسانی در پیش رو دارد. امیرمؤمنان علی علیه‏السلام درباره این مسئله می‏فرماید: «ای بندگان خدا! شما را به پرهیزکاری سفارش می‏کنم که عامل کنترل و مایه استواری شماست. پس به رشته‏های تقوا چنگ زنید و به حقیقت‏های آن پناه آورید تا شما را به سر منزل آرامش، جایگاه‏های وسیع، پناهگاه‏های محکم و منزلگاه‏های پر عزت برساند، در روزی که چشم‏ها خیره می‏شود و همه جا در نظر انسان تاریک است و گله‏های شترومال و اموال فراوان فراموش می‏گردد؛ زیرا به هنگام قیامت، به گونه‏ای، در صور اسرافیل می‏دمند که قلب‏ها از کار می‏افتد، زبان‏ها باز می‏ایستد، کوه‏های بلند و سنگ‏های محکم فرو می‏ریزد و قسمت‏های سخت آن، نرم چون سرابی می‏ماند، کوهستان‏ها با زمین هموار می‏گردد چنان که نه پستی و نه بلندی موجود است. پس در آن هنگام نه شفاعت‏کننده‏ای است که شفاعت کند و نه دوستی که نفع رساند و نه پوزش خواستن سودی دارد».


 قیامت، دادگاه الهی


قیامت روزی است که انسان در دادگاه عدل الهی باید پاسخگوی همه اعمال و رفتار خویش باشد. در این دادگاه، عذرهای بیهوده، دروغگویی و ادعاهای باطل ناممکن است؛ زیرا هر کس حقیقت اعمال خویش را مستقیما مشاهده می‏کند و شاهدان که عبارتند از خدا، پیامبر، مؤمنان و نیز اعضا وجوارح او، جملگی بر اعمال او شهادت می‏دهند و راهی برای فرار از کرده خویش نخواهد داشت. امیر مؤمنان می‏فرماید: «آن گاه که زمین سخت بلرزد و نشانه‏های هولناک قیامت تحقق پذیرد و پیروان هر دینی به آن ملحق شوند و هر پرستش‏کننده به معبود خود و هر اطاعت کننده‏ای به فرمانده خود رسد، نه چشمی برخلاف عدالت گشوده و نه قدمی بر خلاف حق آهسته بر زمین نهاده می‏شود. در آن‏روز چه دلیل‏هایی که باطل می‏گردد و عذرهایی که پذیرفته نمی‏شود. پس در جست‏وجوی عذری باش که پذیرفته شود و دلیلی بجوی که استوار باشد. ازدنیای فانی برای آخرت جاویدان توشه بردار و برای سفر آخرت وسایل لازم را آماده کن».


 حسابرسی انسان‏ها در قیامت


یکی از برنامه‏های مهمی که تمامی پیامبران الهی پس از خداپرستی، مردم را به آن توجه می‏دادند، اعتقاد به معاد بوده است؛ زیرا در سایه اعتقاد به معاد است که هدف از آفرینش تحقق می‏یابد و اعمال و رفتار انسان ارزش و معنا پیدا می‏کند. از این رو ما مسلمانان معتقدیم که خداوند باری تعالی در روز قیامت، همه انسان‏ها را دوباره زنده خواهد کرد تا در پیشگاه او، به حساب اعمال و رفتارشان رسیدگی شود. امیرمؤمنان علی علیه‏السلام در باره این روز می‏فرماید: «قیامت روزی است که خداوند همه انسان‏های گذشته و آینده را برای رسیدگی دقیق حساب و رسیدن به پاداش اعمال، گرد آورد. پس همه فروتنانه به پاخیزند، در حالی که عرق از سر و رویشان وکنار دهانشان جاری است و زمین زیر پایشان لرزان است. نیکوحال‏ترین آنان کسی است که جای گذاشتن دو پایش را پیدا کند یا جایی برای آسوده ماندن بیابد».


 ضرورت توجه به معاد


سراسر زندگی دنیا، تنها گذرگاهی است برای رسیدن به مقصد نهایی. امیرمؤمنان علی علیه‏السلام در نامه‏ای به فرزندش امام مجتبی علیه‏السلام باتوجه دادن به این مطلب می‏فرماید: «پسرم! من تو را از دنیا و تحولات گوناگون و نابودی و دست به دست گردیدنش آگاه کردم و از آخرت و آنچه برای انسان‏ها در آن‏جا فراهم است، اطلاع دادم و برای هر دو مثال‏ها زدم، تا پندپذیری و راه و رسم زندگی بیاموزی. همانا داستان آن کس که دنیا را آزمود، چونان مسافرانی است که در سرمنزلی بی‏آب و علف و دشوار زندگی می‏کنند و قصد کوچ به سرزمینی دارند که در آنجا آسایش و رفاه فراهم است. پس مشکلات راه را تحمل می‏کنند و جدایی دوستان و سختی سفر و ناگواری غذا را با جان و دل می‏پذیرند تا به جایگاه وسیع و منزلگاه امن و با آرامش قدم بگذارند. آن‏ها از سختی‏های طول سفر احساس ناراحتی ندارند و هزینه‏های مصرف شده را غرامت نمی‏شمارند و هیچ چیز برای آنان، دوست داشتنی نیست، جز آنکه به منزل امن و محل آرامش برسند».


 خلقت دوباره انسان‏ها


یکی از ادعاهایی که منکران معاد بیان می‏کردند، این بود که آفرینش دوباره انسان‏ها ناممکن است؛ لیکن قرآن مجید در پاسخ آنها می‏فرمود که آیا خلقت دوباره انسان‏ها، از آفرینش نخستین آنها دشوارتر است. آری، خداوند متعال با قدرت خویش، انسان‏ها را بار دیگر خواهد آفرید تا با حسابرسی اعمالشان، زندگی همراه با نعمت و رحمت، یانقمت وعذاب برای ایشان شروع شود. در فرمایشی از امیرمؤمنان آمده است: «تا آن زمان که پرونده این جهان بسته شود و خواست الهی فرا رسد و آخر آفریدگان به آغاز آن بپیوندد و فرمان خدا در آفرینش دوباره در رسد، آن‏گاه آسمان را به حرکت آورد و از هم بشکافد و زمین را به شدت بلرزاند و تکان سخت دهد که کوه‏ها از جا کنده شده و در برابر هیبت و جلال پروردگاری بر یکدیگر کوبیده و متلاشی شده و با خاک یکسان گردد. سپس هر کس را که در زمین به خاک سپرده شده، درآورد و پس از فرسودگی تازه‏شان گرداند و پس از پراکنده شدن، همه را گرد آورد. سپس برای حسابرسی و روشن شدن اعمال از هم جدا سازد».


 ضرورت یاد قیامت و عذاب الهی


امیرمؤمنان علی علیه‏السلام در سخنانی راجع به شدت عذاب الهی و آتش دوزخ چنین می‏فرماید: «مردم! شما چونان مسافران در راهید که در این دنیا فرمان کوچ داده شدید. دنیا خانه اصلی شما نیست. پس به جمع‏آوری زاد و توشه بپردازید. آگاه باشیداین پوست نازک تن، طاقت آتش دوزخ را ندارد. پس به خود رحم کنید. شما مصیبت‏های دنیا را آزمودید، آیا ناراحتی آدمی را بر اثر خاری که در بدنش فرورفته یا ریگ‏های داغ بیابان او را رنج داده دیده‏اید؟ پس چگونه می‏شود تحمل کرد که در میان دو طبقه آتش، در کنار سنگ‏های گداخته، هم‏نشین شیطان باشید؟ آیا می‏دانید وقتی مالک دوزخ بر آتش غضب کند، شعله‏ها بر روی هم می‏غلتند و یکدیگر را می‏کوبند و آن گاه که بر آتش بانگ زند، میان درهای جهنم به هر طرف زبانه می‏کشد».


 انسان‏ها در پیشگاه الهی


در خطبه‏ای از نهج البلاغه امیرمؤمنان علی علیه‏السلام درباره زنده شدن انسان‏ها در روز قیامت و حاضر شدن آنها در محضر الهی برای پاسخگویی اعمالشان چنین آمده است: «... تا آنجا که امور زندگانی پیاپی بگذرد و روزگاران سپری شود و رستاخیز برپا گردد. در آن زمان، انسان‏ها را از شکاف گورها و لانه‏های پرندگان و خانه درندگان و میدان‏های جنگ بیرون می‏آورند و آنها با شتاب به سوی پروردگار می‏روند و به صورت دسته‏هایی خاموش و صف‏های آرام و ایستاده حاضر می‏شوند.چشم بیننده خدا آنها را می‏نگرد و صدای فرشتگان به گوش می‏رسد. در آن هنگام، انسان لباس نیاز و فروتنی می‏پوشد و می‏بیند که درهای حیله و فریب بسته شده و آرزوها قطع گردیده است. دل‏ها آرام و صداها آهسته است و عرق از گونه‏ها چنان جاری است که امکان حرف زدن نیست. اضطراب و وحشت همه را فرا گرفته، بانگی رعدآسا و گوش‏خراش، همه را لرزانده، به سوی پیشگاه عدالت برای دریافت کیفر و پاداش می‏کشاند».


 توصیف بهشت و جهنم


در سخنانی از امام علی علیه‏السلام در توصیف بهشت و جهنم چنین آمده است: «خداوند، فرمانبرداران و اهل طاعت را در جوار رحمت خویش جای دهد و در بهشت جاویدان قرار دهد؛ خانه‏ای که مسکن گزیدگان آن هرگز کوچ نکنند وحالات زندگی آنان تغییر نپذیرد. در آنجا دچار ترس و وحشت نشوند و بیماری‏ها در ایشان نفوذ نخواهد کرد. خطراتی دامنگیرشان نمی‏شود و سفری در پیش ندارند تا از منزل به منزل دیگر کوچ کنند. اما گنهکاران را در بدترین منزلگاه درآورد و دست و پای آنها را با غل و زنجیر به گردنشان درآویزد؛ چنان که سرهایشان به پاها نزدیک گردد. جامه‏های آتشین بر بدنشان پوشاند و در عذابی که حرارت آتش آن بسیار شدید و صدای شعله‏ها هراس‏انگیز است، قرار دهد؛ جایگاهی که هرگز از آن خارج نگردد و برای اسیران آن غرامتی نپذیرند».


 برای غیر دنیا آفریده شده‏اید


امیرمؤمنان علی علیه‏السلام در خطبه‏ای مردم را به موقتی بودن زندگی دنیا توجه داده است و می‏فرماید: «ای مردم! دنیا سرای گذر و آخرت خانه جاویدان است. پس از گذرگاه خویش برای سر منزل جاودانه توشه برگیرید و پرده‏های خود را در نزد کسی که بر اسرار شما آگاه است، پاره نکنید. پیش از آنکه بدن‏های شما از دنیا خارج گردد، دل‏هایتان را خارج کنید. شما را در دنیا آزموده‏اند و برای غیر دنیا آفریده‏اند. کسی که بمیرد، مردم می‏گویند: چه باقی گذاشت، اما فرشتگان می‏گویند: چه پیش فرستاد؟ خدا پدرانتان را بیامرزد، مقداری از ثروت خود را جلوتر بفرستید تا در نزد خدا باقی ماند و همه را برای وارثان مگذارید که پاسخگویی آن بر شما واجب است».


 فراهم نمودن زاد و توشه


در فرمایشی از امیرمؤمنان علی علیه‏السلام خطاب به فرزند گرامی‏شان امام مجتبی علیه‏السلام درباره ضرورت توجه به منازل مختلفی که پس از مرگ در پیش روی انسان است و نیز تلاش و کوشش در راه فراهم آوردن زاد و توشه برای این مسافرت بسیار مهم چنین آمده است: «بدان! راهی پر مشقت و بس طولانی در پیش روی داری و در این راه، بدون تلاش بایسته و فراوان و زاد و توشه و سبک کردن بار گناه، موفق نخواهی بود. بیش از تحمل خود بار مسئولیت بر دوش منه که سنگینی آن برای تو عذاب‏آور است. اگر مستمندی را دیدی که توشه‏ات را تا قیامت می‏برد و فردا که به آن نیاز داری به تو باز می‏گرداند، کمک او را غنیمت بشمار و زاد و توشه را بر دوش او بگذار و اگر قدرت مالی داری، بیشتر انفاق کن و همراه او بفرست؛ زیرا ممکن است روزی در رستاخیز در جست‏وجوی چنین فردی باشی و او را نیابی. به هنگام بی‏نیازی، اگر کسی از تو وام خواهد، غنیمت بشمار تا در روز سختی و تنگدستی به تو باز گرداند. بدان که در پیش روی تو، گردنه‏هایی وجود دارد که در آن، حال سبکباران به مراتب بهتر از سنگین‏باران است».


 ناگهانی بودن مرگ


یکی از ویژگی‏های مهم مرگ، ناگهانی بودن آن است. هیچ کس نمی‏داند چه روز و چه ساعتی اجل او فرا می‏رسد و از این دنیا رخت بر می‏بندد. چه بسیار افرادی که در کمال سلامت روز را شروع کردند و تا غروب آن روز اجلشان فرا رسید، در حالی که هیچ کس احتمال چنین اتفاقی را نمی‏داد. از این رو انسان باید همیشه آمادگی لازم را برای مسافرت آخرت داشته باشد. در فرمایشی از امیرمؤمنان علیه‏السلام آمده است: «چه بسیار کسانی که در آغاز روز بودند و به شامگاه نرسیدند و چه بسیار کسانی که در آغاز شب بر اوحسد می‏بردند و در پایان شب عزاداران به سوگش نشستند».


 گویی زندگی دنیا، یک روز بود


امیرمؤمنان علی علیه‏السلام درباره زودگذر بودن عمر هشدار داده، می‏فرماید: «ای بندگان! خدا را خدا را، پرواکنید که دنیا با قانونمندی خاصی می‏گذرد. شما با قیامت به رشته‏ای اتصال دارید؛ گویا نشانه‏های قیامت آشکار می‏شود و شما را در راه خود متوقف کرده با زلزله‏هایش سر رسیده است و سنگینی بار آن را بر دوش شما نهاده، رشته پیوند مردم با دنیا را قطع کرده و همه را از آغوش گرم دنیا خارج ساخته است. گویی یک روز بود و گذشت یا ماهی بود و سپری شد. تازه‏های دنیا کهنه شد و فربه‏هایش لاغر گردیدند. سپس به سوی جایگاهی تنگ، در میان مشکلاتی بزرگ و آتشی پر شراره می‏روند که صدای زبانه‏هایش وحشت‏زا، شعله‏هایش بلند و غرشش پرهیجان و گدازنده است. ... در آن میان، پرهیزکاران از کیفر و عذاب در امانند و از سرزنش‏ها آسوده و از آتش به دور و در خانه‏های امن الهی، از جایگاه خود خشنودند».


 عبرت از گذشتگان


مطالعه و تأمّل در زندگی گذشتگان، همواره در بردارنده نکات آموزنده اخلاقی و تربیتی است. مشاهده می‏کنیم آنها که همواره بر شوکت، قدرت و ثروت خویش مغرور بودند و دست به هر ستمی می‏زدند، اکنون در گوشه‏ای از این زمین پهناور زیر انبوهی از خاک رها شده‏اند و روحشان در عالم برزخ پاسخگوی رفتار و اعمالشان است. امام علی علیه‏السلام دراین باره می‏فرمایند: «همانا گذشتگان را دیدی که ثروت‏ها اندوختند و از فقر و بیچارگی وحشت داشتند و با آرزوهای طولانی فکر می‏کردند در امانند و مرگ را دور می‏پنداشتند، دیدی چگونه مرگ بر سرشان فرود آمد و آنان را از وطنشان بیرون راند؟... آیا ندیدید آنان را که آرزوهای دور و دراز داشتند و کاخ‏های استوار می‏ساختند و مال‏های فراوان می‏اندوختند، چگونه خانه‏هایشان گورستان شد واموال جمع‏آوری شده‏شان تباه و پراکنده و از آنِ وارثان گردید و زنان آنها با دیگران ازدواج کردند؟ آنها نه می‏توانند چیزی به نیکی‏هاشان بیفزایند ونه از گناه توبه کنند».


 آمادگی برای سفر آخرت


هر انسان عاقلی که سفری در پیش داشته باشد، از مدت‏ها قبل آمادگی‏های لازم و نیز زاد و توشه این سفر را فراهم می‏آورد تا بتواند در کمال موفقیت و سلامت این سفر را پشت سر بگذارد. حال این سؤال مهم مطرح می‏شود که آیا شایسته نیست انسان برای مهم‏ترین و حساس‏ترین سفری که در زندگی پیش روی خود دارد، زاد و توشه‏ای نیکو و شایسته فراهم آورد. امیرمؤمنان علی علیه‏السلام در سخنانی می‏فرماید: «وابستگی به دنیا را کم کنید و با زاد و توشه نیکو به سوی آخرت باز گردید که پیشاپیش شما گردنه‏ای سخت و دشوار و منزلگاه‏هایی ترسناک وجود دارد که باید در آن جاها فرود آیید و توقف کنید. آگاه باشید که فاصله نگاه‏های مرگ بر شما کوتاه است و گویا هم اکنون چنگال‏هایش را در جان شما فرو می‏بَرَد. کارهای دشوار دنیا، مرگ را از یادتان برده و بلاهای طاقت‏فرسا، آن را از شما پنهان داشته است. پس پیوندهای خود را با دنیا قطع کنید و از پرهیزکاری کمک بگیرید».


 از دگرگونی روزگار عبرت بگیرید


گذشت زمان و گذر عمر، به انسان‏ها هشدار می‏دهد که خویشتن را برای مسافرت آخرت و کوچ کردن از این سرای فانی آماده سازند؛ زیرا عالم قبر و برزخ و پس از آن قیامت، منزلگاه‏های بسیار حساس و مهمی است که بدون آمادگی برای انسان‏ها بسیار سخت و وحشتناک خواهد بود. امیرمؤمنان علی علیه‏السلام در سخنانی راجع به این مسئله می‏فرماید: «فردا به امروز نزدیک است. امروز با آنچه در آن است می‏گذرد و فردا می‏آید و بدان می‏رسد؛ گویی هر یک از شما در دل زمین به خانه مخصوص خود رسیده و در گودالی که کنده‏اند، آرمیده‏اید. وه که چه خانه تنهایی و چه منزل وحشتناکی و چه سیه‏چال غربتی! گویی هم‏اکنون بر صور اسرافیل دمیده‏اند و قیامت فرا رسیده و برای قضاوت و حسابرسی قیامت بیرون شده‏اید. پندارهای باطل دور گردیده، بهانه‏ها از میان برخاسته و حقیقت‏ها برای شما آشکار شده و شما را به آنجا که لازم بود کشانده‏اند. اگر چنین است، از عبرت‏ها پند گیرید و از دگرگونی روزگار عبرت پذیرید و از هشدار دهندگان بهره‏مند گردید.»


 توصیف مرگ


اگر انسان اندکی به واقعیت مرگ بیندیشد و باور کند که دیر یا زود از این سرای فانی کوچ خواهد کرد، دیگر تحت تأثیرخواهش‏های نفسانی خویش قرار نخواهد گرفت و هرگز به لذت‏های فانی و زودگذر دنیا دل خوش نخواهد شد؛ بلکه همواره با اعمال نیک به فراهم آوردن زاد و توشه برای سفر آخرت همت خواهد گمارد. امیرمؤمنان در سخنانی، این گونه به توصیف «مرگ» پرداخت است: «مرگ، نابود کننده لذت‏ها و خواهش‏های نفسانی و دور کننده اهداف شماست. مرگ، دیدار کننده‏ای دوست نداشتنی، هماوردی شکست‏ناپذیر و کینه‏توزی است که بازخواست نمی‏شود. دام‏های خود را هم‏اکنون بر دست و پای شما آویخته و سختی‏هایش شما را فرا گرفته و تیرهای خود را به سوی شما پرتاب کرده است. قهرش بزرگ، دشمنی‏اش پیاپی و تیرش خطاناپذیر است. چه زود است که سایه مرگ، شدت دردهای آن، تیرگی‏های لحظه جان کندن، بیهوشی سکرات مرگ، ناراحتی و خارج شدن روح از بدن، تاریکی چشم پوشیدن از دنیا و تلخی خاطره‏ها شما را فرا گیرد».


 مرگ از شما غفلت نمی‏کند


انسان چه بخواهد و چه نخواهد، مرگ و اجلش فرا خواهد رسید و هرگز برای همیشه در این دنیا زندگی نخواهد کرد. حتی انبیای الهی که بهترین بندگان خدا بودند، پس از چند سال زندگی در این دنیا، از این جهان رخت بربستند.


امیرمؤمنان علی علیه‏السلام در این باره می‏فرماید: «مردم! شما را به یادآوری مرگ سفارش می‏کنم. از مرگ کمتر غفلت کنید. چگونه آن را فراموش می‏کنید، در حالی که شما را فراموش نمی‏کند؟ چگونه طمع می‏ورزید، در حالی که به شما مهلت نمی‏دهد؟ مرگ گذشتگان برای عبرت شما کافی است. آنها را به گورشان بردند، بی‏آنکه بر مرکبی سوار باشند. ایشان را در قبر فرود آوردند، بی‏آنکه خود فرود آیند. چنان از یاد رفتند، گویی از آباد کنندگان دنیا نبودند و آخرت همواره خانه‏شان بود. ... از چیزهایی که با آنها مشغول بودند جدا شدند و آنجا را که سرانجامشان بود، ضایع کردند. اکنون نه قدرت دارند از اعمال زشت خود دوری کنند و نه می‏توانند عمل نیکی بر نیکی‏های خود بیفزایند».


 ضرورت یاد مرگ


به یاد مرگ بودن، یکی از عوامل بسیار مهم و تأثیرگذار در رشد و تکامل اخلاقی آدمی است؛ زیرا انسانی که همواره به یاد مرگ باشد، ظواهر فریبنده دنیا او را از مسیرحق و حقیقت منحرف نمی‏سازد. از این رو امیرمؤمنان علی علیه‏السلام در نامه‏ای به فرزند برومندش امام حسن علیه‏السلام می‏نویسد: «پسرم! بدان تو برای آخرت آفریده شدی نه دنیا. برای رفتن از دنیا، نه پایدار ماندن درآن. برای مرگ، نه زندگی جاودانه در دنیا که هر لحظه ممکن است از دنیا کوچ کنی و به آخرت در آیی. تو شکار مرگی که فرارکننده آن نجاتی ندارد. هر که را بجوید به او می‏رسد و سرانجام او را می‏گیرد. از مرگ بترس. نکند زمانی سراغ تو را گیرد که در حال گناه یا در انتظار توبه کردن باشی و مرگ مهلت ندهد و بین تو و توبه فاصله اندازد که دراین حال خود را تباه کرده‏ای.


پسرم! فراوان به یادمرگ باش و به یاد آنچه به سوی آن می‏روی و پس از مرگ در آن قرار می‏گیری تا هنگام ملاقات با مرگ، از هر نظر آماده باشی. نیروی خود را افزون کن و کمر همت را بسته نگهدار که ناگهان نیاید و مغلوبت نسازد».


 تاریکی و وحشت قبر


امیرمؤمنان علی علیه‏السلام در سخنانی راجع به قبر و دشواری‏های آن چنین می‏فرماید: او را در سرزمین مردگان می‏گذارند و در تنگنای قبر تنها خواهد ماند. حشرات درون زمین، پوستش را می‏شکافند و خشت و خاک گور بدن او را می‏پوساند. تند بادهای سخت آثار او را نابود می‏کند و گذشت شب و روز، نشانه‏های او را از میان برمی‏دارد. بدن پس از آن همه طراوت متلاشی می‏گردد و استخوان‏ها بعد از آن همه سختی و مقاومت پوسیده می‏شود و روح درگرو سنگینی بار گناهان است. آنجاست که به اسرار پنهان یقین می‏کند، اما نه بر اعمال نیکش چیزی اضافه می‏شود و نه می‏تواند از اعمال زشت توبه کند».


 پیام مردگان


زیارت قبرمؤمنان، یکی از اعمال مستحبی است که در روایات اسلامی بسیار بر آن تأکید شده است؛ زیرا این زیارت، نه تنها برای انسان زیارت کننده پاداش به همراه دارد، بلکه یادآوری و تذکری برای اوست تا برای لحظاتی در احوالات آنان بیندیشد و عبرت بگیرد. امیرمؤمنان علی علیه‏السلام درسخنانی در این باره می‏فرماید: «حال اگر چه آثارشان نابود و اخبارشان فراموش شده، اما چشم‏های عبرت بین آنها را می‏نگرد و گوش جان اخبارشان را می‏شنود که با زبان دیگری با ما حرف می‏زنند و می‏گویند: چهره‏های زیبا، پژمرده و بدن‏های ناز پرورده، پوسیده شد. بر اندام خود لباس کهنگی پوشانده‏ایم و تنگی قبرما را در فشار گرفته، وحشت و ترس را از یکدیگر به ارث برده‏ایم و خانه‏های خاموش قبر بر ما فرو ریخته و زیبایی‏های اندام ما را نابود و نشانه‏های چهره‏های ما را دگرگون کرده است. اقامت ما در این خانه‏های وحشت‏زا طولانی است؛ نه از مشکلات رهایی می‏یابیم ونه از تنگی قبر گشایشی فراهم می‏شود».